- کج بین
- دو بین
معنی کج بین - جستجوی لغت در جدول جو
- کج بین
- آن که خطا بیند، احول، لوچ، دوبین
- کج بین
- لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، دوبین
آنکه به جنبه های منفی چیزی توجه می کند، بد اندیش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل کج بین
بیل سر کج برای کندن چاه یا هموار کردن زمین
دوربین احوال، بد خواه نا بکار: (ما زان دغل کژ بین شده با بی گنه در کین شده گه مست حور العین شده گه مست نان و شوربا)، (مولوی)
بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود بر آورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند
بد خر یاوه خر هرزه خر، بد رفتار آنکه در خرید و فروش راه خطا رود، بد رفتار
کف بیننده، آنکه از روی خطوط کف دست کسان اخلاق آنها را بازگوید و از گذشته و آینده ایشان خبر دهد
((کَ))
فرهنگ فارسی معین
بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند
آنکه از دیدن خط های کف دست کسی از وضع و حال و آیندۀ او خبر می دهد
کسی که در امری یا در همه امور بنظر سوء ظن نگرد مقابل خوش بین، آنکه جهان آفرینش را پر از یاء س و حرمان و بدبختی داند مقابل خوش بین
قرقره، ماسوره
آنکه یک چیز را دو تا بیند احول، دو رو منافق
کاربیننده، کارشناس، کاردان، ماهر، برای مثال شکر ایزد را که ما را خسرویی ست / کارساز و کاربین و کاردان (فرخی - ۲۶۳)
مخفف کم و بیش، کم و زیاد، اندک و بسیار، نقیر و قطمیر، کمابیش، تقریباً
جمع کاذب، دروغگویان دروغینگان
درخت
جمع کاتب، نویساران جمع کاتب درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
کارشناس، کاردان
آنکه بکام خور رسیده کسی که بمراد خویش رسیده کامیاب
یاوه گو کسی که در مباحثه راه خطا رود و بیهوده گوید: (مهر خاموشی حصار شد ز کج بحثان مرا ماهی لب بسته را اندیشه از قب نیست) (صائب)
آنکه غلط بازی کند، بد معامله، مفسد
دیگچه، مرگ، فرز چست: مرد، واژگونگی دمر شدن عمل و شغل کف بین
کم و زیاد: (زر چون بعیار آید کم بیش نگردد کم بیش شود زری کان باغش بار است)، (ناصر خسرو)، تقریبا در حدود قریب: (ز اول رفت خواهم چند گاهی درنگ من بود کم بیش ماهی)، (ویس ورامین)
میانه ی
جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : تشکیل مصلحت خانه ملفقه از عقلا وقت و مجربین عصر. . ، جمع مجرب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
کاردان، کارشناس
شغل و عمل کف بین
ترسو خواندن، بد دل خواندن
لوچ، کسی که چشمش پیچیده باشد، دوبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول
مهر، صداق زنان می باشد
آلتی است مانند کفه ترازو که از برگ خرما یا ازنی سازند و استادان روغنگر و عصار مغز های کوفته را در آن کنند و در تنگ تیر (تیر شکنجه عصاری) نهند تا روغن آن بر آید معدل: باز گشای ای نگار، چشم بعبرت تات نکوبد فلک بکوبه کوبین، کدین گازران: وانگهی فرزند گازر گازری ساز دز تو شوید کوبد ترا در زیر کوبین زرنگ
مهر، صداق، مهریه عروس